خلاصه خطبه نماز جمعه مورخ 1400/10/10

سه شنبه, 05 بهمن 1400 ساعت 07:13
این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

 

برگرفته از خطبه اول نماز جمعه جهرم مورخ 03.10.1400

 

«.....وَامْـلاَْ قُلُوبَنا بِالْعِلْمِ وَالْمَعْرِفَةِ......»

 

درهفتمین فراز از دعای امام زمان(ع) از خداوند متعال می‌خواهیم که دلهای ما را مملو و مشحون از علم و معرفت قرار دهد. حضرت برای زبان و اینک برای قلب دعا فرموده‌اند. در آموزه‌های دینی برای زبان و قلب حساب جداگانه‌ای باز شده یعنی جزء اعضا و جوارح مهم ماهستند.

 

 

 

روزی ارباب جناب لقمان برای این‌که میزان معرفت او را بیازماید از او خواست که گوسفندی را ذبح کند و بهترین اعضایش را برای او بیاورد. لقمان گوسفند را ذبح کرد و زبان و دل گوسفند را برای او آورد. ارباب روز دیگری خواست که گوسفند دیگری را ذبح کرده و بدترین عضو گوسفند را برای او بیاورد. این بار هم دل و زبان را برای ارباب آورد. ارباب گفت: مگر می‌شود دل و زبان هم بدترین و هم بهترین عضو باشد. لقمان جواب داد اگر این دو پاک باشند بهترین و اگر خدای ناکرده از آنها مراقبت نشده و تزکیه نشوند بدترین و خطرناک‌ترین اعضای انسان هستند. جناب حافظ درباره این دو می‌گوید: «ای من فدای آنکه دلش با زبان یکیست»

 

 

اولین سوالی که در این جا باید پاسخ داده شود این است که چرا بر روی پرشدن دل از علم و معرفت تاکید شده است؟ حضرت فرموده «وَامْـلاَْ قُلُوبَنا بِالْعِلْمِ وَالْمَعْرِفَة»ِ یعنی خداوندا دل ما را مشحون و مملو و پر از علم و معرفت قرار بده و از «واجعل» به معنی «قرار دادن» استفاده نکرده است. شاید علت این باشد که گاهی علم و معرفت سطحی و اندک نسبت به موضوع، انسان را به گمراهی می‌کشاند. کم نیستند انسان‌هایی که با معلومات سطحی و بدون در نظر گرفتن جوانب کار در مورد مسئله‌ای اظهارنظر کرده و خود و دیگران را گمراه می‌کنند. حاج آقا قرائتی می‌گفتند مقدار کم بعضی از چیزها مانند پول مفید است اما کم بودن بعضی چیزها می‌تواند خطرناک باشد، مثل همین علم و آگاهی که اگر انسان به اندازه کافی اطلاعات عمیق و دقیق نداشته باشد و اظهارنظر کند همه را به زحمت می‌اندازد. کم نبودند افرادی که به واسطه اطلاعات ناکافی برای اجتماع مسلمین و کشور و شهر و حتی برای یک کلاس دردسر درست کرده و دیگران را گمراه کردند. بنابراین شاید منظور این باشد که خدایا ظرفیت وجودی من را به‌گونه‌ای پرکن که جایی برای چیز دیگری غیر از علم و معرفت نسبت به خودت و آن چیزهایی که باید اطلاعات داشته باشم باقی نمانده باشد.

 

 

نکته بعدی این است که آیا علم و معرفت یکی هستند یا با یکدیگر فرق دارند؟ در علوم اسلامی و ادبی قاعده‌ای است که می‌گوید بعضی از واژه‌ها اگر جدا جدا ذکر شوند همپوشانی دارند اما اگر یکجا جمع شوند معنای متفاوتی پیدا می‌کنند مانند فقیر و مسکین که اگر جداجدا در عبارت‌های مختلف باشند همپوشانی دارند و هر کدام به تنهایی فقر و مسکنت را شامل می‌شوند اما اگر هردو در یک عبارت کنار هم قرار بگیرند دیگر معنای فقیر و مصادیق آن طبعا با مسکین متفاوت می‌شود. در این جا فقیر به کسی گفته می‌شود که شاغل است و درآمد دارد اما درآمدش تکافوی نیازهایشان را نمی‌دهد و باید از جاهایی به او کمک برسد اما مسکین کسی است که مسکنت پیدا کرده و زمین گیر شده باشد به‌گونه‌ای که به نان شب هم محتاج باشد. لذا در این جا هم که علم و معرفت با همدیگر آمده ما از خداوند متعال دوچیز یعنی هم علم و هم معرفت می‌خواهیم چون این دو با همدیگر فرق می‌کنند بدین صورت که نقطه مقابل علم، جهل و نقطه مقابل معرفت، انکار است. علم اطلاعاتی است که می‌تواند با خواندن و مطالعه و شنیدن حاصل شود و ناقص باشد، اما معرفت علمی است که دارای ویژگی‌هایی چون عدم نقص، عمق و همه جانبه بودن است. در واقع معرفت، علم حقیقی است، چون انسان برای معرفت پیداکردن نسبت به چیزی باید حقیقت آن را درک بکند

 

 

« اللَّهُمَّ أرِنَا الأشيَاءَ كَمَا هِيَ»

 

خدایا من از تو می‌خواهم که حقیقت و ماهیت هرچیزی را به من نشان بدهی. و اگر بخواهیم معرفت را مقداری دقیق‌تر معنا کنیم از مقوله  رسیدن  و باور به حقیقت چیزی است و از مقوله شنیدن نیست بلکه از مقوله دیدن است. این‌که انسان حقیقتی را با تمام وجود درک کند، چیزی شبیه علم حضوری و شهود است. به عنوان مثال وقتی شخص و یا اشخاصی در مورد عشق و محبت توضیح می‌دهند و از آن تعریف می‌کنند این علم است اما وقتی فردی با تمام وجود این حالت را احساس می‌کند نسبت به آن معرفت پیدا کرده است. مولوی می‌گوید:

 

هرچه گویم عشق را شرح و بیان                چون به عشق آیم خجل گردم از آن

 

من چه بگویم این چیزی نیست که بشود آن را توضیح داد و توصیف نمود. معرفت از مقوله دیدن و رسیدن و با تمام وجود احساس کردن است و همگان آن را نخواهند فهمید که چیست. بنابراین علم حقیقی معرفتی است  که عالم هنوز به آن جا نرسیده است چون علم غیر از عرفان است. لذا ما در این دعا از خداوند متعال می‌خواهیم که هم عالم و هم عارف باشیم که علم غیر از معرفت است. آیا ما با علم و توصیف می‌توانیم احساس مصیبت داغ جوان دیدن پدر و مادران شهدای عزیز را بفهمیم؟  آیا حال پدر و مادری که یک عزیز بیشتر نداشته و او را فدا کرده، یا پدر و مادرانی که دو یا سه یا چهار جوان را در راه خدا داده‌اند را می‌شود توصیف کرد؟ آیا غربت و مظلومیت قابل توصیف است؟  آیا ثروتمندان می‌توانند با کتاب خواندن و یا شنیدن، فقر را درک کنند؟  آیا کسی می‌تواند خجالت کشیدن یک پدر که نماد قدرت و ابهت در خانواده است در مقابل زن و بچه به خاطر نداری را درک کند؟ آیا لذت مناجات با خدای متعال با خواندن کتاب و شنیدن حاصل می‌شود؟ پس باید از خدا بخواهیم که به معرفت برسیم و از گمراهی دور شویم چون هیچ معلمی با علمش ما را به آن جا نخواهد رساند.

 

 

خلاصه، معرفت از مقوله باور و ایمان، و علم از مقوله نور است و جای هردو هم در قلب است.

 

 

«العلم نورٌ یقذفه‌الله فی قلب من یشاء»

 

اگر دانسته‌ها در جای دیگری غیر از قلب باشند فقط نوعی اطلاعات هستند و به آنها علم گفته نمی‌شود. علم نوری هدایتگر و خشیت‌آور است « إِنَّمَا يَخْشَى‌اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ‌الْعُلَمَاءُ فاطر 28 » و بالاخره هرچه انسان عالم‌تر باشد متواضع‌تر می‌شود. «التواضع ثمرة العلم» میوه درخت دانش و علم تواضع است. پس اگر فرد باسواد و یا دانشمندی مغرور بود بدانید چیزی نمی‌فهمد و فقط مقداری اطلاعات درذهن خود انباشته چون علم چیز دیگری است.

 

تواضع است علامت رسیدگان به کمال                   که چون سوار به مقصد رسد پیاده شود

 

خواندن 110 دفعه آخرین ویرایش در سه شنبه, 05 بهمن 1400 ساعت 08:04

نظر دادن

از پر شدن تمامی موارد الزامی ستاره‌دار (*) اطمینان حاصل کنید. کد HTML مجاز نیست.