خلاصه خطبه نماز جمعه مورخ 1400/07/16

یکشنبه, 03 بهمن 1400 ساعت 06:19
این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

 برگرفته از خطبه اول نماز جمعه جهرم مورخ 1400/07/16

 

«وَكُنْ لى ، أكُنْ لَكَ»

 دردهمین قسمت از حدیث شریف قدسی باعبارتی کوتاه، دستورالعملی جامع و پرمغز آمده که اگر در سراسر عمرمان به همین عبارت کوتاه باور و عمل کنیم خیر دنیا و آخرت را به دست آورده‌‍‍‌‌‌‌‍‍‍‍‍‍‍‍‍ایم. ترجمه تحت‌اللفظی این عبارت که البته خیلی گویا نیست این گونه است که خداوند متعال به بنده می‌گوید «  برای من باش تا برای تو باشم» از این عبارت بوی یک قرار و  همکاری و تعامل می‌آید. خداوند متعال می‌فرماید که: تو با من ، برای من و از آنِ من باش و خود را وقف من کن تا من که خدای تو هستم  با تمام قدرت و علم و حیاتی که دارم دراختیار تو باشم. تو در راه اعتلای دین من قدم بردار من هم با تمام وجود و هرچه که دارم دراختیار تو خواهم بود. این قرارداد و تعامل و همکاری بین عبد و مولا،  تراب و رب الارباب،  قطره و دریا،  مور و سلیمان هستی،  فقیر و غنی علی الاطلاق است که البته از سوی خداوند متعال پیشنهاد می‌شود.  برای فهمیدن عمق این جمله به این مثال توجه بفرمایید که ما لیاقت پیدا کنیم به دیدار مولا و سرور و صاحب زمانمان نائل شویم و آن بزرگوار به ما بفرماید بیا  قرارداد ببندیم که تو برای من دعا کنی من هم برای تو دعا کنم در اینجا چه کسی مورد عنایت واقع شده و باید خوشحال و خردسند باشد؟!با این مثال به این مساله توجه کنیم که خداوند متعال تا چه اندازه به ما بندگانش احترام گذاشته که خودش را در ردیف ما قرار داده و می‌فرماید برای من باش تا من هم برای تو باشم. یکی از معانی « وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ» همین است. البته این ادبیات برای ما مسلمانها آشناست آن جا که در قرآن می‌فرماید: « فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ » و یا « أَوْفُوا بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکمْ » ویا « اِن تَنصُرُوا اللهَ یَنصُرکُم‌‌» عزیزانی که با ادبیات عربی آشنا هستند مستحضرندکه برای این «لام» که در عبارت«و کن لی، أکن لک» در «لی» و «لک» تکرار شده فقط در کتاب مغنی اللّبیب 22 معنا برایش آمده است، لذا براساس معنایی که برای عبارت منظور می‌کنیم مقداری ترجمه متفاوت می‍‌شود که این لام چه لامی است؟ لام ملکیت است؟ لام تملیک است؟ لام معیت است؟ لام اختصاص است؟ لام به معنای عند است؟ لام به معنای مِن است؟ چه کسی تشخیص می‌دهد چه لامی است؟ آن کسی که درسش را خوانده باشد. دراینجا واقعیتی  روشن می‌شود که فهم و بیان احادیث  از فهم قرآن مشکل‌تر است چرا که قرآن لااقل نیاز به بررسی سندی ندارد اما اولین مشکل برای کسی که می‌خواهد حدیثی را معنا کند و یا برای مردم بیان و تبلیغ کند این است که باید تشخیص بدهد این عبارت فرمایش معصوم هست یا نیست. مشکل بعد این است که گوینده باید بر ادبیات عرب آن هم ادبیات عربیِ زمان تشریع و صدور، اشراف داشته باشد آن‌گاه حدیث را ترجمه و معنا کند که این کار هرکسی نیست و مع‌الاسف این حقیقت را بعضی متوجه نیستند.گاهی از افراد بازنشسته خواسته می‌شود که در مساجد نماز بخوانند و دیگران اقتدا کنند و کم کم مساله‌گو می‌شود و به موعظه و شرح حدیث و تفسیر می‌پردازد که دیده شده از همین بزرگواران که مدتها نمازجماعت خوانده اما در قرائت نمازش مشکل دارد. در رابطه با این مشکل سه دسته باید پاسخگو باشند: اول  علما و فضلا و طلابی که مساجد از حضورشان خالیست، دوم هیئت امنا مسجد که اجازه می‌دهند چنین مواردی اتفاق بیفتد و بالاخره  سومین مقصر، خود آن طرف است. البته تبلیغ دین در انحصار آخوندها نیست اما طلاب عزیزسه سال باید ادبیات عرب بخوانند تا توانایی شرح حدیث بیابند. به هرحال خداوند متعال فرموده که تصمیم بگیرید در زندگی برای خدا کار کنید، آن‌گاه خواهید دید که خدا با تمام قدرت و رحمت و علم بی منتهایی که دارد اسباب را فراهم می‌کند که شما سعادت دنیا و آخرت را داشته باشید پس برای خدا بدوید تا خدا و هرآنچه در هستی است برای شما بدوند. امام مجتبی (ع) فرمود « مَن عَبدَ اللّه َ عَبّدَ اللّه ُ لَهُ كُلَ شَيءٍ » کسی که بنده خدا شود خدا همه هستی را مطیع و رام و بنده او می‌کند.   وجود شریف خاتم انبیا محمد مصطفی (ص) فرمودند « من کان للَّه کان اللَّه له » پس یکی از معانی لام همین معیت است. با خدا باش تا همه چیز حتی خود خدا در کنار و یاور تو باشد. این معیت، معیت نصرت است « اِن تَنصُرُوا اللهَ یَنصُرکُم » اگر ما به جایی برسیم که صادقانه به خداوند عرض کنیم یک عمر برای خوشایند دیگران کار کردم اما از این به بعد قصد دارم فقط برای رضایت تو کار کنم آن لحظه، لحظه تولد و حیات واقعی ماست. گویند جوان فقیری دل در گرو دختر پادشاه نهاد، شخصی به او گفت: پادشاه خیلی آدم های عابد را دوست دارد اگر می‌خواهی داماد او شوی مدتی در معبد کنار شهر به عبادت بپرداز تا  آوازه ات به گوش پادشاه برسد، او خودش به دیدنت می‌آید آن گاه دخترش را خواستگاری کن. جوان چنین کرد تا این که به گوش پادشاه رسید. روزی به او خبر دادند که پادشاه فردا به دیدارت می‌آید، ابتدا خیلی خوشحال شد اما با یک تلنگر از خواب بیدار شد و عرض کرد: خدایا  با یک عبادت ریایی، پادشاه این مملکت را نزد من فرستادی اگر خالصانه برای تو عبادت کنم چه خواهی کرد؟  لذا تصمیم خودش را گرفت و شبانه از آنجا فرار کرد و در جایی زندگی تازه‌ای را آغاز کرد.

 

 « الهی ماذا وَجَدَ مَن فَقَدَک، و ما الذی فَقَدَ مَن وَجَدَک...  »

 

 

 

خواندن 115 دفعه آخرین ویرایش در یکشنبه, 03 بهمن 1400 ساعت 06:24

نظر دادن

از پر شدن تمامی موارد الزامی ستاره‌دار (*) اطمینان حاصل کنید. کد HTML مجاز نیست.