برگرفته از خطبه اول نماز جمعه جهرم مورخ 99/12/08
«يَوْمَئِذٍ يَصْدُرُ النَّاسُ أَشْتَاتًا لِّيُرَوْا أَعْمَالَهُمْ * فَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ* وَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ» «6-7-8 الزلزله»
«اتقوالله عبادالله»
این آیه شریفه از جمله آیات قرآن کریم است که بعضی از اصحاب رسول مکرم اسلام(ص) مانند عبدالله بن مسعود به آن لقب جامع و جامعه دادهاند و اکثرا آن را حفظ هستیم واز خدا میخواهیم که این حفظ، به انس و تدبر و عمل و باور تبدیل شود. صعصعه، عموی فرزدق شاعر معروف نقل کرده که ایشان روزی این آیات را شنید و گفت: «حَسْبِی مِنَ الْقُرْآنِ ما سَمِعْتُ، لا اُبالِی بَعْدَ هذِهِ الْآیَةِ اَنْ لا اَسْمَعَ مِنَ الْقُرْآنِ شَیْئاً » از همه قرآن همین آیات برای موعظه من کافیست و از این پس زیاد غصه نخواهم خورد که چرا بقیه آیات قرآن را استماع نکردم چون در خانه اگر کس است یک حرف بس است.
دل گفت مراعلم لـدنی هوس است تعـلیـمم کـن اگـر تـو را دسـترس اسـت
گفتم که الف، گفت دگر، گفتم هیچ درخانه اگر کس است یک حرف بس است
اگردر خانه دل ما هم حالت نصیحتپذیری وجود داشته باشد یکی دو آیه قرآن میتواند اسباب پند و نصیحت مدام زندگی و چراغ هدایت دنیا و آخرت ما باشد. کریمه« أَشْتَاتًا لِّيُرَوْا أَعْمَالَهُمْ » یعنی این که پس از برپایی قیامت، مردم به صورت پراکنده ویا گروه گروه برای دیدن و رسیدگی به اعمال خود هجوم میآورند. قرآن مجید این صحنه را با بیانات مختلفی ترسیم و بیان میکند از جمله: «خُشَّعًا أَبْصَارُهُمْ يَخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْدَاثِ كَأَنَّهُمْ جَرَادٌ مُّنتَشِرٌ* قمر7» مردم مانند گروههای ملخ از قبرها برمیخیزند و به طرف صحرای محشر سرازیر میشوند. در بعضی آیات، خلایق به انبوه پروانههایی که به پرواز درمیآیند و تعادل ندارند تشبیه شدهاند.«يَوْمَ يَكُونُ النَّاسُ كَالْفَرَاشِ الْمَبْثُوثِ» گفته شده که آیات سوره مبارکه زلزال زمانی نازل شد که بعضی از مسلمانها به دنبال انجام کارهای نیک بزرگ و چشمگیر بودند و از توجه به اعمال خیر اندک و کوچک غافل شده حتی از انجام گناهانی که بنظرشان کوچک و حقیر بود اجتناب نمی کردند و آنها را جدی نمیگرفتند و این آیات، هشداری بود بر این که خداوند چهره باطنی و حقیقی و واقعی کارها را میبیند و در قیامت به اندازه سنگینی ذرهای کار خیر و شر انسانها را بیجواب نخواهد گذاشت.
اگر دست خود را به خاک بزنیم آن مقداری که به دست ما چسبیده و چندان دیده نمیشود را ذره میگویند. به آن ذرات معلقی که در تابش آفتاب در اتاقی تاریک دیده میشوند و نیروی جاذبه هم بر آنها تسلطی ندارد را گویند. پس باید به اندازه سنگینی همین ذرات، کارهای خیر و شر خود را جدی بگیریم. مبادا بگویید فلان گناه چیزی نیست و یا فلان کار خیر خیلی مهم نیست چرا که « انّ الله تبارک و تعالی اخفی.... رِضَاهُ فِی طَاعَتِهِ فَلَا تَسْتَصْغِرَنَّ شَیْئاً مِنْ طَاعَتِهِ فَرُبَّمَا وَافَقَ رِضَاهُ وَ أَنْتَ لَا تَعْلَمُ » خدای متعال رضایت خودش را در طاعات و کارهای خوب مخفی کرده مبادا کار خیری را کوچک بشمارید، ای بسا همین کار سرنوشت ما را تغییردهد. نوشتهاند که در قیامت گاهی یک فرد که با اخلاص، مشتی خاک بر قبر مؤمنی ریخته را به بهشت میبرند. این یک واقعیت است مبادا به کارهای چشمگیری که تابلو هستند و دیگران آنها را بزرگ میدانند خیلی دل ببندیم چون در بسیاری از آنها ممکن است شائبه ریا و سمعه وجود داشته باشد اما به کارهای کوچک میشود دل بست چون معمولا انسان به دنبال اینکه دیگران آن را ببینند نیست. مانند برداشتن یک سنگ کوچک، خار یا پوست میوه ای که جلوی راه عابرین را سد کرده و خطر دارد.
نقل کردهاند که در بصره، فقر و تنگدستی به خانوادهای روی آورد و چنان زندگی را برایشان مشکل کرد که تمام اسباب منزل را فروختند و در آخر به فکر فروش منزل افتادند. مرد خانواده از خانه بیرون آمد و دوستش ابونصر او را دید وگفت فلانی انگار خیلی در فکری؟ در جوابش گفت: خانوادهام حتی نان شب هم ندارند و میخواهم خانهام را بفروشم. ابونصر گفت: من مقداری نان و حلوا دارم به خانه ببر خدا کریم است. نان و حلوا را گرفت و با خوشحالی به سوی منزل حرکت کرد. در راه به خانمی برخورد که بچهای در بغل داشت و معلوم بود مدتی غذا نخورده اند و بدجوری به این نان و حلوا نگاه می کنند تا این که خانم جلو آمد و گفت: بچه من یتیم و فوق العاده گرسنه است اگر میتوانی کمکی کن. مرد تصمیم خودش را گرفت و همه غذا را به آنها داد و دید که اشک شوق بر چشمان آن مادر نشست. روی خانه رفتن نداشت، همان اطراف نشست و دوباره به فکر فروش خانه افتاد. طولی نکشید که مردی با یک نفر دیگر که اموال زیادی بر شتران حمل می کرد به او رسید وگفت این مرد آدرس خانه شما را طلب می کند. شتربان جلو آمد و گفت تو پسر فلان کس هستی؟ گفت بله چطور مگر ؟ شتربان ادامه داد سالها پیش من در بصره تجارت میکردم و از پدرت مقداری پول قرض گرفتم اما ورشکست شدم و نتوانستم بدهیام را بپردازم و به خراسان فرارکرده و دوباره در آنجا تجارتی بر پا کردم و خدا به من برکت داد. پول پدر تو زیاد نبود اما همانجا نیت کردم که سهم پدرت را جدا کنم و الان این اصل و سود پدر است که به تو میرسد. مرد اموال را گرفت و مشغول تجارت شد و به یکی از تاجران بزرگ بصره تبدیل شد و کارهای خیر بزرگ را هم آغاز کرد از آن کارهایی که عرض کردیم آدمها به آن کارها دل میبندند.
سالها گذشت تا این که شبی در خواب صحنه قیامت را دید که مردم گرفتار رسیدگی به حساب هستند و عدهای هم به اندازه یک شهر، گناه روی دوش حمل می کنند. میگوید نوبت به من که رسید دیدم پشت سر هم کارهای خیر مرا میگیرند و پرت می کنند و میگویند در اینها اخلاص و نیت خیری نبوده و من ماندم و بار گناهانم که به ناگاه همان کار کوچک نان وحلوا که از یاد برده بودم و آن را چیزی به حساب نمیآوردم به دادم رسید و مژده دادند که به پاس آن دلی که شاد کردی و آن اشک شوقی که بر چشمان مادری نشاندی کفه ترازوی کار خیرت اینقدر سنگین شد که اهل نجات شدی و با آوای «نجی، نجی» مرا با دستی پر از برکات و نعمات به سوی بهشت برین بردند. و این یک پیام واقعی در این آیه جامع است که انسانها هرگز کارهای خیر کوچک را بی ارزش ندانند. به قول عربها ذره، اتم است که در بمب اتم و انرژی هستهای هم این لفظ را به کار میبرند. پس باید این پیام را باور و برای کسب هدایت و نجات، آن را در زندگی خود تابلو کنیم. امید که خدای متعال به ما توفیق حفظ، انس، تلاوت، باور و عمل به این آیه شریفه عنایت کند.